- وداع کردن
- بدرود کردن بدرود کردن خداحافظی کردن: درودگر زن را وداع کرد... یا عالم (جهان) فانی را وداع کردن، مردن در گذشتن: از کثرت جزع پهلو بر بستر ناتوانی نهاده در همان ماه عالم فانی را وداع کرد و بعالم بقا پیوست
معنی وداع کردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دردسر آوردن مزاحمت ایجاد کردن به سبب بانگ و فریاد. یا صداع شقی. درد نیمه سر درد یک طرف جمجمه
دعوی کردن مدعی بودن مزی تی برای خود قایل بودن، مطالبه کردن در خواس کردن، طلب حریف کردن، در کشتی باستانی هر وقت ورزشکاری ورزشکار دیگر را برای مسابقه دعوت کند میگوید: (ادعا کرده است)
دفع شر نمودن
نوآفریدن
داویدن
پدافندیدن
پایدار ماندن، پاییدن
پایکوبی و رقص کردن
کسی را به کاری برانگیختن، تحریک کردن، مجبور کردن
مجبور کردن، ناچار کردن
گشاد کردن پهن کردن فراخ کردن
در گذشتن جان سپردن مردن مردن وفت کردن در گذشتن
دچار ویار گردیدن
مردن، وفات یافتن
Pretend, Allege, Assert, Claim
Contrive
Defend, Vindicate
Embolden
Coerce, Compel, Impel
утверждать , заявлять , притворяться
изобретать
coagir, obrigar, impulsionar
защищать , оправдывать
ободрить
coaccionar, obligar, impulsar
behaupten, beanspruchen, vortäuschen
erfinden
verteidigen, rechtfertigen
ermutigen
стверджувати , прикидатись
вигадувати
zmuszać, popychać
захищати